1. هنر (سخنوری و موسیقی):
1.1. سخنوری (فصاحت و بلاغت):
سخنوری یعنی این كه بهترین و مناسبترین كلمه، در بهترین تركیب به گونهای ارائه شود، كه معانی را در مناسبترین شیوه و حالت ممكن، متناسب با حال مخاطب و وضعیت موجود ارائه دهد.
مصادف با ظهور اسلام زبان عربی در اوج شیوایی، رسایی و قوت ادبی بود. قویترین شعرای عرب در آن برهه از زمان حضور داشتند. پس از آن دوره كسی نیامده است كه سخنی به رسایی و شیوایی شعرای آن دوره بر زبان آورد. امروزه تأثیر رسانههای گروهی (رادیو، تلویزیون، سینما، تأتر، روزنامه، كتاب، نقاشی و...) برای بیان حقایق و یا واژگونه نشان دادن حقایق بر كسی پوشیده نیست. بر این اساس تمامی رسالت رسانههای جمعی در آن زمان بر دوش سخنوران و ادیبان و شعراء آن عصر بود. گاهی حتی وجود یك شاعر در یك قبیلهی ضعیف، ضامن بقای آن قبیله بوده و نبودن یك شاعر در قبیلهای بزرگ، آنرا علی رغم وجود جنگآوران كارآزموده، در تأمین امنیت، در سختترین شرایط ممكن قرار میداد.
در آن عصر شعرا هر ساله در بازار «عكّاظ» گِرد میآمدند و اشعار خود را میخواندند و برترینشان برگزیده میشدند كه معلقات سبعه بارزترین نمونههای آن هستند. معلقات، هفت قصیده از قویترین اشعار عرب از جهت فصاحت و بلاغت بودند كه آنها را به عنوان قویترین اشعار به دیوار كعبه آویخته بودند.[1]
در اینچنین زمانی كه زبان عربی در اوج منزلت خود بود و سران و مدعیان بلاغت و سخنوری حضور داشتند قرآن پا به عرصهی وجود نهاد و عرب و تمامی جهانیان را تا واپسین روز حیات هستی به مبارزه طلبید كه – اگر در ادعای خود مبنی بر اینكه پیامبر، خودش قرآن را آورده است، راست میگویید- نمونهای همچون آن را بیاورید.
وَإِنْ كُنتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِینَ [2] یعنی:اگر دربارهی آن چه بر بندهی خود نازل كردهایم، دچار شك و دو دلی هستید، سورهای همانند آن را بسازید (و ارائه دهید) و گواهان خود را بهجز خدا (كه بر صدق قرآن گواهی میدهد) فرا خوانید (تا بر صدق چیزی كه آوردهاید و همسان قرآنش میدانید، شهادت دهند) اگر راستگو و درست كارید.
همین كه اعراب به كشتار و اذیت و آزار مسلمانان پرداختند، حكایت از آن دارد كه در مبارزهی فكری و یا به تعبیری دیگر مبارزهی سخنوری و ادبی شكست خوردند. زیرا قرآن تنها زیبایی ظاهری نداشت، بلكه فكر و عقیده هم بود. با آمدنش افكار و عقاید دگرگون شد و همراه با آن، ساختارهای اجتماعی و نظام جامعه از جوانب سیاسی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، خانوادگی و... فرو پاشید. منافع سردمداران و بزرگان قوم و استعمارگران آن جامعه به خطر افتاد. پس آنها چرا در وهلهی اول نخواستند با آوردن یك سورهی كوچك همانند سورهی كوثر یا اخلاص از دست این مسلمانان انقلابی و شوریده علیه اجتماعشان خود را خلاص كنند؟ آیا همینكه نتوانستند چنین كاری را بكنند خود دلیل بر عجز آنها در برابر قرآن نیست؟
تمامی آنها كه خود از متخصصین و كارشناسان این حرفه و به اصطلاح اهل فن و اینكاره بودند، شگفتزده شدند كه مگر ممكن است، كلمات را به این زیبایی انتخاب كرد و با این قوت در كنار هم چید و مؤثرترین و شیرینترین سخنان را ساخت و قویترین اثر را در قلب شنونده برجای گذاشت. در طول تاریخ بسیاری از بزرگان سخنوری در میان عرب و غیر آنها اقدام به همآوردی با قرآن نمودند و سرانجام خسته و كوفته و وامانده و جامانده قرآن را سحر نامیدند و پیامبر را ساحر!
فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ یؤْثَرُ [3]یعنی: آنگاه گفت این (قرآن) چیزی جز جادوی منقول از پیشینیان نمیباشد.
وَعَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ [4]یعنی: در شگفتند از اینكه بیم دهندهای از خودشان به سویشان آمده است و كافران میگویند: این (محمد) جادوگر بسیار دروغگویی است.
1.2. موسیقی قرآن:
تناسب و سازگاری كلمات در به تصویر كشیدن معانی و نیز تناسب و سازگاری آیات در به تصویر كشیدن صحنهها، به همراه آهنگ و موسیقی، متناسب با آن معانی و صحنهها، یكی دیگر از وجوه اعجاز قرآن است.
علاوه بر فصاحت و بلاغت، قرآن، آهنگ و موسیقی دلنشین و عجیبی هم دارد. زیباییهای لفظی، ساختار موزون كلمهها و جملهها، رسایی در معنا با وجود ایجاز و اختصار و بسیاری از ویژگیهای هنرمندانهی ادبی قرآن كریم بیمانند و تكرار نشدنی است. با این كه بیشتر سورههای این كتاب، بهخصوص سورههای بلند، در زمآنهای مختلف و گاه طولانی نازل شدهاند، از چنان فصاحت و بلاغتی برخوردارند كه در آنها جای هیچ یك از كلمات را نمیتوان تغییر داد و لفظی را به جای لفظی دیگر نمیتوان نشاند. به آیهی كوتاه «بسماللهالرحمنالرحیم» توجه كنیم كه چه زیبا بیان شده است و چه آهنگ آرامبخشی را با خود به ذهن تلاوت كننده منتقل میكند. همین زیبایی و شیرینی بیان، موزون بودن كلمهها و رسایی تعبیرات، در طول تاریخ سبب نفوذ خارقالعادهی این كتاب آسمانی در افكار شده و به اعماق دلها نفوذ كرده است. از این طریق، خیلی از دشمنان اسلام منقلب شدهاند. درست به همین خاطر بود كه در اوایل بعثت سران مكه افرادی را مأمور كرده بودند كه نگذارند مردم به خانهی پیامبر- صلّی الله علیه وسلّم- بروند و آیات قرآن را بشنوند؛ زیرا میدانستند كه این آیات، هر شنوندهای را تحت تأثیر قرار میدهد.[5]
برای فهم بیشتر این بُعد از ابعاد اعجاز قرآن به ذكر نمونههایی از موسیقی كلمات و جملهها میپردازیم.
خداوند در آیهی 185 سورهی آلعمران تصویر خارج شدن از آتش جهنّم و داخل شدن به بهشت را چنین بیان میكند:
فَمَنْ زُحْزِحَ عَنْ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ [6] یعنی:و هر كه از آتش دوزخ بدور گردد و به بهشت برده شود، واقعاً سعادت را فراچنگ آورده و نجات پیدا كرده است.
در فرهنگ زبان عربی كلمهای غیر از كلمهی «زحزح» وجود ندارد كه بتواند صحنهی دور كردن و به كنار كشانیدن را با همهی صداهایی كه در چنین صحنهای وجود دارد همراه با فریاد وحشتناك آن دیگری كه از شعلهی آتش میگذرد و این یكی كه آن صدا را میشنود و خودش را در نزدیكی دوزخ مینگرد، به تصویر بكشد.
در آیهای دیگر عذاب جهنمیان را چنین بیان میكند:
وَیسْقَى مِنْ مَاءٍ صَدِیدٍ * یتَجَرَّعُهُ وَلا یكَادُ یسِیغُهُ[7] یعنی:و (در آن) از خونابه نوشانده میشود* آن را (بهناچار و با رنج بسیار) جرعه جرعه مینوشد، و به هیچ وجه گوارایش نمییابد.
در واژهی «یتَجَرَّعُهُ» سنگینی و كندی خاصی را احساس میكنی كه حتی تصور آن صحنه برایت پر از كراهت و ناخوشایندی است.
سورهی «ناس» بحث پناه بردن از وسوسههای شیطان به خداوند است. با این وصف میبینیم كه حتی الفاظ این سوره نیز با تكرار حرف «س» مفهوم وسوسه را در خود تداعی میكند:
بسم الله الرحمن الرحیم*قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِكِ النَّاسِ * إِلَهِ النَّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِی یوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * مِنْ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ
ارجاعات و منابع
----------------------------------
[1] - البته فصاحت و بلاغت ادبیات عرب را تنها كسانی میفهمند كه آشنا به زبان عربی بوده و بر آن تسلط دارند. در اینجا نمونهی كوچكی را از این دقت و مهارت در تشخیص و سنجش سخنان میآوریم. حسان بن ثابت در بازار عُكاظ، دوبیتی خود را بر «خنساء» شاعرهی شهیر عرب، چنین خواند:
لنا الجَفَنات الغر یمـلَعنَ بالضُّـحـی و اسیافنا یقطُرْن من نجده دماً
ولِذنـــــابی العَنقاء و ابنی مَحرَق فأكرم بنا خالاً، و أكرم بنا ابناً
«خنساء» با ذوق و درك نقّاد خود فوراً به عیوب آن پی برد، عیوبی كه جز افراد دارای ذوق سرشار و اندیشهی درست در مورد فكر مستقیم لفظ و معنی آن را درك نمیكنند. وی به «حسّان» گفت: «افتخار خود را ناچیز كردی و در هشت جا، زبون ساختی» «حسان» گفت: چگونه؟ «خنساء» گفت: «جَفَنات» كمتر از 10 است و اگر میگفتی «جِفان» افراد بیشتری را شامل میشد. گفتی «غرّّ» به معنی سفیدی در پیشانی و اگر میگفتی «بیض» دامنهاش گستردهتر بود. گفتی «یملعن»، اما اگر «یشرَقْن» بهكار میبردی، دوام آن بیشتر بود. كلمهی «الضحی» را آوردی و چنانچه میگفتی «بالدجی» در مدح بلیغتر بود، زیرا مهمان بیشتر در شب میآید. گفتی «اسیافنا» و اگر میگفتی «سیوفنا» نشانهی تعداد بیشتری بود. گفتی «یقطرن» كه نشانهی كشتار كمتری است و اگر «یجرین» به كار میبردی از خونریزی بیشتر حكایت میكرد و گفتی «دماً» در حالیكه «دماء» بیشتر از دم است. و بالاخره به اولاد خود فخر ورزیدی و به كسانیكه تو را زاییدهاند اشاره نكردی.» معجزهی بزرگ: محمد ابوزهره.
[2] - قرآن كریم، سورهی بقرة، آیهی23. و در آیهای دیگر میفرماید: «قُلْ لَئِنْ اجْتَمَعَتْ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً» قرآن كریم، سورهی الاسراء، آیهی88. یعنی«بگو اگر همهی مردمان و جملگی پریان گرد آیند و متفق شوند بر این كه همچون این قرآن را (با این شیوههای دلربا و معانی زیبا بسازند و) بیاورند، نمیتوانند مانند آن را بیاورند و ارائه دهند، هر چند هم برخی از ایشان پشتیبان و مددكار برخی دیگر شوند (چرا كه قرآن كلام یزدان و معجزهی جاویدان آفریدگار است و هرگز از معلومات محدود آفریدگان چنین چیزی ساخته نیست)....»
[3] - قرآن كریم، سورهی المدثر، آیهی24.
[4] - قرآن كریم، سورهی ص، آیهی4.
[5]- تاریخ وقایع جالب و خواندنی را از صدر اسلام در این مورد برایمان نقل میكند:
ابن اسحاق از محمد بن شهاب زهری روایت مینماید كه گفت: اباسفیان بن حرب و ابوجهل بن هشام مخزومی و اخنس بن شریق زهری، پنهانی و بدون اطلاع همدیگر، برای گوش دادن به قرآن به خانهی پیامبر نزدیك شدند و هر كدام در گوشهای خود را پنهان نموده و به استماع آیات قرآن مشغول بود. تا نزدیكیهای صبح به قرآن گوش دادند چون میخواستند برگردند، در راه به هم رسیدند و همدیگر را سرزنش و ملامت كردند. اما قرار گذاشتند كه دیگر این كار را تكرار نكنند زیرا اگر جاهلان و ابلهان این كار را ببینند، از آنها تقلید كرده و به قرآن گوش میدهند و بالاخره مسلمان میشوند. اما در شب دوم نیز باز هم هر سه نفر مخفیانه آمده بودند و به قرآن گوش میدادند و دوباره در راه به هم رسیدند و همدیگر را سرزنش كردند و شب سوم نیز این اتفاق روی داد، تا بالاخره برای حفظ آبروی خود قرار گذاشتند كه این كار را تكرار نكنند. نمونههای زیادی وجود دارند كه در صدر اسلام افراد زیادی با شنیدن قرآن فوراً منقلب شدهاند.
[6] - قرآن كریم، سورهی آلعمران، آیهی185.
[7] - قرآن كریم، سورهی ابراهیم، آیات16و17.
نظرات